مرور می کنم تو را

مرور میکنم تو را کنار شط فرصتی
که قایق دقایقم به گل نشسته مدتی

چقدر زود میرسد مسافر خیال من
به ایستگاه شعر تو بدون هیچ دعوتی

نه اینکه خسته غمم ولی به این غزل قسم
تجرد کلام من نمیرسد به وحدتی

ز تیک تاک قلب من سکوت شب کلافه شد
که سینه ام نشسته در میان بمب ساعتی

غروب و غربت است و غم، خیال و خواب و خستگی
خوش آمدی به شهر دل، تو از همین ایالتی

مدام بند میزنم شکسته های مانده را
ترک دوباره میخورد همیشه های لعنتی

سامان چقایی

مرور می کنم تو را